شرلوک هولمز، کارگاه معروف، و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادر زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت : نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟!
واتسون گفت میلیون ها ستاره می بینم
هولمز گفت: چه نتیجه ای می گیری؟!
واتسون گفت: از لحاظ ، نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی، نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری است، پس باید اول تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه می گیرم که مریخ در موازات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد.
شرلوک قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی! نتیجه اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را یده اند!!⛺️
✅ بیایم کمی ساده تر به مسائل مون نگاه کنیم
تنها کاری که نتورک از ما می خواد اینه که یه تیمی بسازیم که فروش بزنه، بقیه همش حاشیه ست!!
درباره این سایت